هر سال به تاریخ ۲۵ نوامبر شاهد برگزاری گردهمآییهای گسترده به هدف منع خشونت بر ن در افغانستانیم. در ضمن وعدههای فراوانی از سوی مراجع قضایی و دفاعی کشور، سخنرانیها و شعارهای زیاد در این مورد میشنویم، ولی در نهایت درمییابیم که این اقدامات صرف تا همین تاریخ و تجلیلها محدود است و به همین دلیل کارایی نداشته است.
هر گاه نگاهی به آمار خشونت بر ن در کشور داشته باشیم، پی میبریم که در راستای کاهش آن، کارهای بنیادی صورت نمیگیرد.
بر اساس یک گزارش که در وبسایت بیبیسی فارسی به تاریخ ۱۱ مارچ ۲۰۱۹ نشر شده است، استرهمحکمه افغانستان اعلام کرده است که از سال ۱۳۹۳ تاکنون به هفت هزار و ۲۴۶ مورد خشونت علیه ن در سراسر افغانستان رسیدهگی شده که بیشترین آنها جنسی بر ن بوده است.
ولی در گزارش دیگر در وبسایت دویچهوله میخوانیم: زهرا ناظمی فعال حقوق زن میگوید که در افغانستان تنها به آن پروندههای خشونت بر ن رسیدهگی میشود که رسانهای شوند.»
اگر قرار باشد بحث منصفانه داشته باشیم، باید خشونت و دلایل آن را بشناسیم. ابتدا باید بدانیم که تنها ضربوشتم خشونت نیست؛ خشونت لفظی، خشونت روانی، خشونت جنسیتی، خشونت نفی کردن وجود یک انسان از اجتماع، سلب هویت و ندادن حقوق انسانی و مدنی مانند حق تحصیل و حق انتخاب لباس تا شوهر و محل بودوباش، همه خشونتاند. بعد باید ارزیابی کنیم که کدام فاکتورها باعث خلق خشونت میشوند. در موارد زیاد خشونت مرد علیه زن همیشه پای زن دیگر (خشو، ننو، معشوقه شوهر یا زن ایور) دخیل است. با تأسف در بسیاری قضایای خشونت علیه ن، این خود ن هستند که نقش تسریعکننده خشونت را ایفا میکنند.
گزارش ذیل حاکی از آن است که پروندههای مطرح و جلو چشم مطبوعات قابل بررسیاند و باقی پروندهها در بلاتکلیفی قرار میگیرند. چنان نتیجهگیری میتوان کرد که جز پروندههای جنایی در حد جنون، دیگر هیچ پروندهای توجه و بررسی مراجع ذیربط را به خود جلب نمیکند. به گونه مثال دو مورد خشونت جنونبار قضیههای سحرگل و شکیلا است. سحرگل و شکیلا دو قربانی و دو نمونه بارز موارد خشونت در خانواده هستند. سحرگل ماهها در تهکوی زندانی بود و در این میان مورد و شکنجههای گوناگون از جانب خانوادهی شوهرش قرار گرفت. همچنان شکیلا بر اثر شلیک مرمی از سوی شوهرش، نصف صورتش را از دست داد.
این دو از پروندههای نامی بودند که تا حدی مورد پیگرد قرار گرفتند، مگر هنوز مشخص نیست که مجرمان [عاملان این خشونتها] را چه مجازاتی کردهاند.
دویچهوله در گزارش دیگر به تاریخ ۲۶ می ۲۰۱۹ به آگاهی میرساند که: براساس معلومات وزارت امور ن افغانستان در دو ماه گذشته ۱۵ قضیه خشونت بر ن در این کشور ثبت شده است که در میان این قضایا جنسی، محاکمه صحرایی و ازدواج زیر سن وجود دارد.»
این گزارشهای خبری، بازتابدهنده آن است که احصاییه بالا، شامل حال موارد ثبت شده در مراجع قانونی میشود و هنوز روشن نیست که چند مورد ثبت نشده در گوشه و کنار شهرها و روستاها بدون رسیدهگی مانده است.
سوال عمده این است که آیا منع خشونت واکسینی است که سالانه با تطبیق یک دوز آن از طریق تجلیل و یادبود میتوان جامعه را بدون خشونت ساخت؟ آیا میتوان یک کودک را که تمام عمر خشونت تجربه کرده و بالآخر در بزرگسالی خود دست به خشونت میزند، با چند شعار از خشونت و عادت دیرینهاش بازداشت؟
ابداً نه! خشونت به طور مشخص در جامعه ما در سه دهه اخیر بیداد میکند و بدون آنکه بدانیم، به بخشی از فرهنگ ما بدل شده است. برای محو خشونت در سطح یک جامعه و خانواده، به کارهای بنیادی و گسترده ضرورت داریم.
گامهای ابتدایی به سوی یک جامعه عاری از خشونت، نخست آموزش سواد، راهاندازی کورسهای مشاوره خانوادهگی، ممنوع قرار دادن ازدواجهای زیر سن، منع خرید و فروش دختران و پسران خردسال تحت عناوین مختلف، جلوگیری از سوءاستفاده جنسی از پسران خردسال، برداشتن دیوارهای جنسیتی میان زن و مرد و اجرای کارهای مشترک جهت آینده درخشان، تأمین صلح و کاهش اقتدار سلاح به دستان است.
اوری برونفنبرنر، روانشناس امریکایی متولد روسیه بود که بیشتر به پخش تیوری سیستمهای اکولوژیک مشهور است. او در نظریه سیستمهای زیستمحیطی خود پنج سیستم محیطی را که فرد با آنها در تعامل است، شناسایی میکند. نظریه سیستمهای اکولوژیک او (اجتماع اول و اجتماع دوم) خانه و محیط را که متأثر از همدیگر میباشند، معرفی میکند. او معتقد است که هیچگاه عضو یک خانواده ناامن نمیتواند در بیرون از خانه فعالیتهای مثبت داشته باشد و ناراحتیهای روانی وی تأثیرات منفی بر جامعه اشتراکی یعنی محیط دوم میگذارد. همچنان اجتماع ناامن هرگز خانهها و اعضای آنها را راحت نمیگذارد؛ یعنی مشکلات محیطی میتواند بر صحت و بقای فامیل تأثیرات سوء بگذارد.
چنین نتیجهگیری میشود که هر دو محیط خانه و بیرون از همدیگر شدیداً متأثر هستند. با توجه به این تیوری، میتوان گفت که در جامعه اولیه و دومی ما در افغانستان با تأسف الگوهای مثبت ضعیفی داریم که اثر متقابل محیط خانه با بیرون دلیل بر ازدیاد خشونتها میشود.
با در نظر داشت تیوری اوری برونفنبرنر، برای داشتن اجتماع سالم احتیاج به کارهای بنیادی در سطح ملی داریم. با سرمایهگذاری در این عرصه و با راهاندازی ورکشاپها و انجام کارهای عملی، باید برای کاهش موارد خشونت بکوشیم.
راه بیرونرفت دیگر از این ظلمت، ایجاد محیط روشنگری سیستماتیک از طریق تبلیغات مطبوعاتی است؛ یعنی در پهلوی کورسهای حقوقی و سوادآموزی، مطبوعات را منحیث زره و سدکننده استفاده کنیم.
بر اساس یک گزارش دیگر دویچهوله آمار رسمی نشان داده که بیش از ۶۰ درصد مردم افغانستان بیسواد اند و حکومت در ۱۸ سال گذشته قادر به کاهش میزان بیسوادی نشده است.
معارف کشور باید این تهدید را جدی بگیرد، زیرا با تأسف باید پذیرفت که ن و مردان فاقد سواد در یک جامعه خود چالشی بزرگ محسوب میشوند. براساس این گزارش، ۶۰ درصد افراد جامعه ما از نعمت سواد محروماند؛ یعنی قشر بیسواد بر قشر باسواد جامعه ما از لحاظ تعداد پیشی دارد.
اگر عادلانه حرف بزنیم، حکومت افغانستان مکلف است که برای بلند بردن سطح سواد، مراکز سوادآموزی را هم در شهرها و هم در روستاها ایجاد کند. ایجاد مکاتب و کورسهای سوادآموزی در این نقطه زمانی نیاز بزرگ در محیط ما به شمار میرود.
اوضاع در جامعه فعلی افغانستان بیشتر شکل جنگ طبقاتی را اختیار کرده که در یک جهت اقلیت باسواد و در جهت دیگر اکثریت بیسواد قرار دارند. این، جنگ ارزشهای جدید و عرفهای کهنه است. درک بهتر هر دو جانب و هموار ساختن راههای همزیستی، جز فراگرفتن سواد و هضم افکار یکدیگر، راه دیگری ندارد.
اگر نیم نگاهی به موارد خشونت در عصر امروزی در کشور بیندازیم، درمییابیم که بیشتر این موارد از جانب مردان کمسواد ارتکاب مییابد. جامعه ما به خصوص آن عده که باورمند به خشونت هستند، بایست به این پدیده شرمآور نه» بگویند، زیرا در عصر جدید انسانها با حقوقشان آشنا هستند.
کمیسیون مستقل حقوق بشر در افغانستان میگوید که تنها در چهار ولایت شمالی (بلخ، جوزجان، سمنگان و سرپل) ۴۰۲ مورد خشونت علیه ن در نخستین ماه سال جاری میلادی ثبت شده است. (بیبیسی)
گزارش فوق بیبیسی تنها احصاییه چهار ولایت را نشان میدهد؛ اینکه در ولایات دیگر این رقم در کدام حد قرار دارد، معلوم نیست. ۴۰۲ مورد ضربوشتم کافی است تا شیرازه یک جامعه را تا در درازمدت از هم بپاشد. موارد روزافزون ضربوشتم، ن را دستکم محسوب کردن، آنها را جنس دوم خواندن، جامعه را به دو دسته تقسیم کردن و ایجاد یک حکومت غیرمستقل مردسالار علیه جنس زن، زنگ خطر بزرگی است که جامعه ما را به شدت تهدید میکند.
اگر قرار باشد بحث منصفانه داشته باشیم، باید خشونت و دلایل آن را بشناسیم. ابتدا باید بدانیم که تنها ضربوشتم خشونت نیست؛ خشونت لفظی، خشونت روانی، خشونت جنسیتی، خشونت نفی کردن وجود یک انسان از اجتماع، سلب هویت و ندادن حقوق انسانی و مدنی مانند حق تحصیل و حق انتخاب لباس تا شوهر و محل بودوباش، همه خشونتاند. بعد باید ارزیابی کنیم که کدام فاکتورها باعث خلق خشونت میشوند. در موارد زیاد خشونت مرد علیه زن همیشه پای زن دیگر (خشو، ننو، معشوقه شوهر یا زن ایور) دخیل است. با تأسف در بسیاری قضایای خشونت علیه ن، این خود ن هستند که نقش تسریعکننده خشونت را ایفا میکنند.
هرچند نمیشود افکار انسانها و عرفهای کهنه در افغانستان را در کوتاهمدت تغییر داد، ولی روی این اصل میشود تأکید کرد که ن خودکفا و باسواد، محیط استوار و آینده شکوفا برای ملت ما را تضمین میکنند.
بدون شک کلید تمام مشکلات اجتماعی در افغانستان به دست معارف و اهل علم است و اهل علم شوربختانه از ۴۰ درصد نمیکند.
مشکلات فرهنگی، ی، اجتماعی و اقتصادی تأثیرات به سزایی روی جامعه گذاشته است، چنانکه اجتماع افغانستان روزتاروز پوسیدهتر و بیمارتر میشود.
با تأسف ما در عصر تکنولوژی هنوز در عصر تاریکی ذهنی به سر میبریم و تازه انتظار داریم تا این مشکلات را بیگانهگان از آن طرف آبها و دریاها آمده برای ما حل کنند. همین انتظار بیمورد از بیگانهگان، موجب شده است تا پدیده خشونت در جامعه به ویژه خشونت علیه ن چه در خانه و چه در اجتماع نهادینه شود و جامعه را دچار سراسیمهگی کند.
بیماریهای برخاسته از آلودهگی هوا پنج درصد افزایش یافتهاند!
خشونت ,جامعه ,ن ,یک ,افغانستان ,علیه ,است که ,که در ,خشونت علیه ,در این ,در افغانستان ,خشونت روانی، خشونت ,روانی، خشونت جنسیتی، ,خشونت جنسیتی، خشونت ,بسیاری قضایای خشونت
درباره این سایت